درد گران ............. از :: غروب.................30 / 11 / 89
کنار ساحل میکا
زیر نم نم باران
نشسته یکه و تنها
((غروب)) خسته سرگردان
نمیدانم چه آمد به سرم
ریخت بر جان وتنم
دردی گران ....
بازهم تنها شدم
یکه و سرگردان شدم
نمیدانم تقدیرم این است
یا سرنوشتم این چنین .......
(( غروب ))




ناراحتی های دنیا